- دامن فشاندن
- کنایه از حرکت کردن
کوچ کردن، اعراض کردن، روگرداندن
دامن افشاندن
معنی دامن فشاندن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سیاحت کردن سفر کردن جلای وطن کردن، ترک کردن اعراض کردن
کنایه از حرکت کردن، کوچ کردن
کنایه از اعراض کردن، روگرداندن از کسی یا چیزی
به حرکت درآوردن دامن از هر سو، تکان دادن دامن،برای مثال در حسرت آنم که سر و مال به یک بار / در دامنش افشانم و دامن نفشاند (سعدی۲ - ۴۱۵) ، دامن مفشان از من خاکی که پس از من / زاین در نتواند که برد باد غبارم (حافظ - ۶۵۶)
کنایه از اعراض کردن، روگرداندن از کسی یا چیزی
به حرکت درآوردن دامن از هر سو، تکان دادن دامن،
جان خود را فدا کردن جان در راه کسی دادن
جان فشانی کردن، جان دادن، مردن، جان افشاندن
جان دادن، جان خود را در راه کسی فدا کردن، فداکاری کردن برای کسی،برای مثال گر نسیم سحر از زلف تو بویی آرد / جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم (سعدی۲ - ۵۱۹)
جان دادن، جان خود را در راه کسی فدا کردن، فداکاری کردن برای کسی،
درهم پیچیدن و گرد کردن دامن، فشردن دامن، دامن افشردن